English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (7322 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
She is the talk of the town . U همه راجع به او ( پشت او ) صحبت می کنند
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
We should not indulge in personalities. U نبا ید راجع با شخاص صحبت کنیم
irredentism U نهضت استرداد منظور جنبشی است که هدف ان پیوستن قسمتی از اراضی مجاور یک کشورکه اهالی ان به زبان اهالی کشور منشاء نهضت صحبت می کنند به این مملکت باشد
to provoke somebody until a row breaks out <idiom> U کسی را اینقدر اذیت کنند که شروع کنند به دعوی و پرخاش
multiprocessing system U سیستمی که چندین واحد پردازنده به هم کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
multiprocessor U تعداد واحدهای پردازش که با هم یا جداگانه کار می کنند ولی یک فضای حافظه را اشتراکی استفاده می کنند
noncompatibility U دو یا چند سخت افزار که نمیتوانند داده رد و بدل کنند یا از وسیله جانبی یکسان استفاده کنند
When brothers quarrel, only fools believe. <proverb> U برادران جنگ کنند ابلهان باور کنند.
mode U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
modes U حالتی که در آن کامپیوتر به کاربران اجازه میدهد دستورات یا برنامه ها یا داده را وارد کنند و به سرعت پاسخ دریافت کنند
collision detection U پروتکل ارتباطات شبکهای که مانع ارسال همزمان از دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و سپس ارسال کنند
with respect to U راجع به
about U راجع به
regarding U راجع به
pertianing U راجع
on U راجع به
in relation to U راجع به
apropos of U راجع به
as to U راجع به
relative U راجع
respecting U راجع به
regard U راجع بودن به
regards U راجع بودن به
pertian U راجع بودن
regarded U راجع بودن به
tuch U راجع بودن به
regard U رعایت راجع بودن به
with relation to U نسبت به راجع به در باره
peronality U انتقادات راجع به شخصیت
regards U رعایت راجع بودن به
regarded U رعایت راجع بودن به
in regard to U راجع به در خصوص نسبت به
my sentiment toward him U انچه من راجع باواحساس میکنم
to expatiate on a subject U راجع یک موضوع زیادگویی کردن
with regard to U نسبت به در باره راجع به در خصوص
bestiary U رساله یامقاله راجع بحیوانات
CSMA CD U پروتکل ارتباط شبکهای که مانع ارسال همزمان دو منبع میشود به این ترتیب که باید صبر کنند و در زمان مناسب ارسال کنند برای ارسال داده در اینترنت به کار می رود
MMU U مدارهای منط قی الکترونیکی که سیگنالهای تنظیم حافظه تولید می کنند و تط بیق آدرس حافظه مجازی به محلهای حافظه فیزیکی را کنترل می کنند. MMU در قطعه پردازنده مجتمع شده است
real action U دعوی راجع به اموال غیر منقول
mammalogy U یک شاخه از جانور شناسی که راجع به پستانداران است
actinochemistry U مبحث دانش شیمی راجع به نیروی خورشید
I must think things over. U باید راجع به این چیز ها فکر کنم
hypochondria U اضطراب واندیشه بیهوده راجع بسلامتی خود
hypochondriasis U اضطراب واندیشه بیهودی راجع بسلامتی خود
publicist U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
publicists U نویسنده مقالات سیاسی یامقالات راجع به حقوق بین الملل
apocrypha U کتاب مشکوکی که راجع بزندگی عیسی ودین مسیح نوشته شده
companding U دو فرآیندی که داده را پیش از ارسال یا ذخیره فشرده می کنند و سپس داده فشرده را به صورت اولیه ذخیره می کنند
united nations organization U سازمان جهانی که در تاریخ 42 اکتبر5491 در واقع به عنوان نتیجه قهری جنگ وکنفرانسهای راجع به ان به وجود امده است و در حقیقت جانشین جامعه ملل میباشد
talk U صحبت
parle U صحبت
conversing U صحبت
mouthed U صحبت
mouth U صحبت
collocutor U هم صحبت
converse U صحبت
confabulation U صحبت
conversed U صحبت
colloquy U صحبت
converses U صحبت
talks U صحبت
colloquies U صحبت
mouths U صحبت
mouthing U صحبت
talked U صحبت
chitchat U صحبت
conversationalist U خوش صحبت
conversationalists U خوش صحبت
pillow talk U صحبت خودمانی
She refused to open her oips . U لب به صحبت بازنکرد
cross talk U تداخل صحبت
shoptald U صحبت بازاری
articulating U ماهر در صحبت
articulates U ماهر در صحبت
articulate U ماهر در صحبت
private talk U صحبت خصوصی
nattered U صحبت دوستانه
nattering U صحبت دوستانه
my inter locvtor U طرف صحبت من
natters U صحبت دوستانه
well spoken U خوش صحبت
well-spoken U خوش صحبت
natter U صحبت دوستانه
dialogue U گفتگو صحبت
asides U صحبت تنها
confabulate U صحبت کردن
sniffle U صحبت تودماغی
sniffled U صحبت تودماغی
sniffles U صحبت تودماغی
to talk [to] U صحبت کردن [با]
sniffling U صحبت تودماغی
speak U صحبت کردن
speaks U صحبت کردن
chatty U خوش صحبت
dialogues U گفتگو صحبت
aside U صحبت تنها
conversable U خوش صحبت
conversationist U خوش صحبت
telephone frequency U فرکانس صحبت
duologue U صحبت دونفری
speech U صحبت نطق
talk U صحبت کردن
talked U صحبت کردن
chitchat U صحبت کوتاه
talk up <idiom> U صحبت درمورد
chit-chat U صحبت کوتاه
talks U صحبت کردن
speeches U صحبت نطق
coze U صحبت خودمانی
chit chat U صحبت کوتاه
letters of administration U حکم انتصاب امین ترکه سندی است که به موجب ان سمت مدیر یامدیره ترکه بلاوارث احراز میشود و به وی اختیار قیام به امور راجع به اداره ترکه را میدهد
geste U کار نمایان هم صحبت
whispery U اهسته صحبت کننده
sniffling U تودماغی صحبت کردن
monologue U تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffling U با فن فن صحبت یاگریه کردن
monologues U تک سخنگویی صحبت یک نفری
blather U صحبت بی معنی واحمقانه
hobnob U صحبت دوستانه کردن
to switch on U طرف صحبت کردن
hobnobbed U صحبت دوستانه کردن
hobnobbing U صحبت دوستانه کردن
hobnobs U صحبت دوستانه کردن
sniffle U تودماغی صحبت کردن
dialog U صحبت با شخص دیگر
monolog U تک سخنگویی صحبت یک نفری
sniffle U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffled U تودماغی صحبت کردن
interlocutor U طرف صحبت هم سخن
sniffles U تودماغی صحبت کردن
interlocutors U طرف صحبت هم سخن
sniffles U با فن فن صحبت یاگریه کردن
gest U کار نمایان هم صحبت
he was talking about me U درخصوص من صحبت می کرد
To speak elaborately. U با آب وتاب صحبت کردن
cramp one's style <idiom> U محدودکردن صحبت یارفتارشخصی
pipe up <idiom> U بلندتر صحبت کردن
tell (someone) off <idiom> U با عصبانیت صحبت کردن
waste one's breath <idiom> U بی نتیجه صحبت کردن
take exception to <idiom> U مخاف صحبت کردن
To talk in measured terms . To talk slowly. U شمرده صحبت کردن
weigh one's words <idiom> U مراقب صحبت بودن
to speak [about] U صحبت کردن [در باره]
hold forth <idiom> U صحبت کردن درمورد
dialogue U صحبت با شخص دیگر
go on <idiom> U زیادی صحبت کردن
They have got engrossed in conversation . U صحبت آها گه انداخته
harp on <idiom> U بانارضایتی صحبت کردن
Sh spoke in such a way that… U طوری صحبت کرد که
to speak to somebody U با کسی صحبت کردن
There is some talk of his resigning. U صحبت از استعفای اوست
dialogues U صحبت با شخص دیگر
To speak with freedom. U آزادانه صحبت کردن .
At this point of the conversation. U صحبت که به اینجا رسید
to speak candidly <idiom> U بی پرده صحبت کردن
To refer to implicitly. To hint. U درپرده صحبت کردن
To pay money. To make a payment. U بی پرده صحبت کردن
sniffled U با فن فن صحبت یاگریه کردن
sniffle U درحال عطسه صحبت کردن
break-in U درمیان صحبت کسی دویدن
break-ins U درمیان صحبت کسی دویدن
There is talk [mention] of something [somebody] . U صحبت از چیزی یا کسی است.
kaffeeklatsch U صحبت دوستانه یامذاکرات غیررسمی
break in upon U قطع کردن صحبت کسی
break in U درمیان صحبت کسی دویدن
have a word with <idiom> U بطورخلاصه صحبت ومذاکره کردن
sniffling U درحال عطسه صحبت کردن
lisp U نوک زبانی صحبت کردن
lisped U نوک زبانی صحبت کردن
sniffled U درحال عطسه صحبت کردن
lisps U نوک زبانی صحبت کردن
sniffles U درحال عطسه صحبت کردن
squeak U با صدای جیغ صحبت کردن
throw in U مطلبی بر صحبت کسی افزودن
lisping U نوک زبانی صحبت کردن
Dont talk to all and sundry. U با این وآن صحبت نکن
sound off U باصدای بلند صحبت کردن
talking of ... U حال که صحبت از...... بمیان امد
telephone frequency characteristic U منحنی مشخصه فرکانس صحبت
To strick up a conversation with somebody. U سر صحبت را با کسی باز کردن
to interrupt any one's speech U صحبت کسیرا قطع کردن
He talked in this connection (vein). U دراین زمینه صحبت کرد
to take the floor U حرف زدن صحبت کردن
to talk shop U در باره کار صحبت کردن
He speaks English fluently. U انگلیسی راروان صحبت می کند
ad-libbing U بدون نوشته صحبت کردن
to speak fluently U بطور روان صحبت کردن
ad-lib U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libbed U بدون نوشته صحبت کردن
ad-libs U بدون نوشته صحبت کردن
To speak slowly. U آهسته صحبت کردن (شمرده)
squeaked U با صدای جیغ صحبت کردن
squeaking U با صدای جیغ صحبت کردن
He is a good speaker . He speaker well. U خیلی خوب صحبت می کند
They were stI'll talking away at midnight. U تا نیمه شب یک بند صحبت می کرد ند
Speaking. [on the phone] U [من] پشت تلفن صحبت می کنم.
To talk like a book . U لفظ قلم صحبت کردن
Well discuss it at dinner. U سر شام صحبت خواهیم کرد
talk shop <idiom> U درموردکار شخصی صحبت کردن
I had a long talk with him. U با ایشان مفصلا" صحبت کردم
They were talking in Spanish . U بزبان اسپانیولی صحبت می کردند
Recent search history Forum search
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
4واژه ی مناسب فارسی برای Archetype??
1خوب بالای زیاد موضوعات صحبت کردیم
1No hablas espagnol
1Simultaneously, those engaged in the work of basic disciplines have become increasingly aware of the of organizations in society and have begun to concentrate attention on relevant problems.
1nonconversation
2single gas
1offshoring
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com